سید اصلاح طلبان
او از هند و افغانستان و عثمانی و مصر و ایران تا فرانسه و انگلستان در راه رسیدن به "مقصد" خود در سیر و سفر بود و مرارت و ملامت بسیار به جان می خرید.در عثمانی با محافظه کاران مذهبی که حافظان حکومت وقت بودند درافتاد و در مصر ملی گرایی را بهانه وحدت در برابر نفوذ بیگانگان می کرد.
در 1981 وارد قاهره شد و آنجا بود که سید دیانت و سیاست را بیش از پیش درهم آمیخت تا از این نمد کلاهی برای تعالی ممالک اسلامی بدوزد.طلاب دینی الازهر از یک سو و سیاسیون آرمانخواه مصری از دیگر سو سید را احاطه کرده بودند تا در دامان او هم محمد عبده پرورش یابد و هم سعد زغلول.
روزگار سلطه انگلستان بر ممالکی که سید در آنها روزگار می گذراند سبب شده بود تا کینه و عداوت او نسبت به استعمارگر پیر بر کسی پوشیده نماند اما گوی افکار سید در چوگان روزگار،بازی را بدانجا کشاند که او در راه دفع استبداد،دست نیاز به استعمارگر پیر نیز دراز کرد !
سید درباره انگلستان می گفت: « ذلک الجحضر الذی لم یشبعه ابتلاع مأتی ملیون من الناس و لم یروه میاه الکنک والسندبل فغر فاه لیبتلع بقیّه العالم کله و یشرب میاه النیل و الجیحون».
یعنی: (انگلستان) آن کفتاری است که او را بلعیدن دویست میلیون مردم و آشامیدن رودخانه های سند و گنگ سیر نکرده است بلکه دهن باز کرده که باقی دنیا را بخورد و آبهای نیل و جیحون را نیز بیاشامد.
اما چندی بعد زمانی که سید با بی توجهی و بی مهری ناصرالدین شاه مواجه می شود،از همان "کفتار" اینگونه طلب یاری می کرد: " اگر دولت انگلستان در عمل به چوب زدن ها،دستگیری ها و صدمات و قتل بدون استنطاق و محاکمه و سرقت بدون دادخواهی،ایرادی نگیرد بلکه با پادشاه و رژیم او همراهی کند در این صورت کار ما تمام است و ما به هلاکت خواهیم رسید!"
او همچنین به ملکه انگلیس هشدار می دهد "البته اگر شما به ما ایرانی ها کمک ننمایید یا جرات اینکار را نداشته باشید دولت روس آماده این کار است...".
و " البته ملت ایران که نمی تواند شما را دشمن خود بداند بلکه دوست خود می پندارند،همین قدر منتظر است که اعتراضی از طرف شما ابراز بشود.این اعتراض برای شما ضرر مادی ندارد و در حقیقت اسباب خطر برای بانک و تجارت شما نخواهد داشت" !
او که اینگونه برای عزل ناصرالدین شاه از انگلستان مدد می جوید البته همان سید است که آن شاه قاجار را "ناپلئون عصر" می نامد و "افکار اصلاح طلبانه" او را می ستاید!
سید در ایران برای عزل ناصر الدین شاه ، شیرین کاری های دیگری نیز انجام می دهد.او که اصلاحات را در دیگر ممالک نیز از درباران شاهان دنبال کرده و البته به فرجامی جز تنبیه و تبعید نرسیده بود،یگانه راه صلاح و فلاح ایران را حذف ناصرالدین شاه می دانست.
در اینباره ذکر این مطلب بسیار حائز اهمیت است که اسدآبادی اگرچه در وادی نظر،نظام حکومتی در ایران را دچار معایب بنیادین می دانست اما در عرصه "عمل" حاصل آن نظریه پردازی جز گلوله میرزا رضای کرمانی نمی توانست باشد.
او می گفت"همه مساحت خاک فرانسه به قدر یک سوم ایران نیست.علت اینکه قریب چهل میلیون نفوس در خاک مزبور بوده و پانصد کرور تومان از آن قطعه کوچک به جمهوریت عاید می شود و ایران با همه وسعت خاک،صاحب هشت میلیون نفوس و دارای هفت کرور تومان درآمد هم نیست،چه چیز است؟غیر از آنکه در فرانسه عدل و مساوات و اخوت و آزادی و قانون هست و در ایران نیست،جهتی دارد؟"
و سید می پنداشت که با حذف شاه "عدل و مساوات و اخوت و آزادی و قانون" جذب ایران خواهد شد.این خیال سید به تمامی در سخنان مرید او پس از ترور ناصرالدین شاه هویداست.آنجا که میرزا رضا می گوید«به تواریخ فرنگ نگاه کنید،برای اجرای مقاصد بزرگ تا خونریزی ها نشده است،مقصود به عمل نیامده است...این تخم را من آبیاری کرده ام و سبز شد.همه در خواب بودند و بیدار شدند.یک درخت خشک بی ثمری را که زیرش همه قسم حیوانات موذی درنده جمع شده بودند،از بیخ برانداختم و آن جانورها را متفرق کردم.حالا از پهلوی آن درخت یک جوانه بالا زده است مثل ناصرالدین شاه،سبز و خرم و شاداب؛امید همه قسم ثمر می رود».
گفتیم که حکایت اصلاح طلبی سید شنیدنی ست،اما در ادامه فقره پیشین شنیدنی تر آنکه ادوارد براون زمانی که به ملاقات سید در خانه ملکم خان در لندن می رود نقل می کند «من از وضعیت ایران جویا شدم و وی تا آنجا که درخاطر دارم پاسخ داد که تا شش هفت تن گردن زده نشوند امید هیچگونه اصلاحی نمی توان داشت و افزود که اولین فرد ناصرالدین شاه و دومی باید امین السلطان باشد».
خواسته ی سید به اجابت رسید و هر دو به قتل رسیدند تا خونشان از جوی نظریه پردازی سید به سوی باتلاق اصلاح طلبی ایرانی روانه شود.
او در حالی دیانت را به سیاست آمیخته بود که منتهای آرمان او در دیانت در چاه رفتن با ریسمان پوسیده پروتستانتیسم اسلامی و در سیاست تنها فریاد و فغان از جور شاهان و آرزوی قتل آنان بود.
سیدجمال را می بایست پدر ایدئولوژی زده گان ایرانی دانست.جماعتی که آرمانی در نظر دارند و دیگران را به سوی آن فرا می خوانند اما در طی این طریق،انبانشان از "روش" تهی ست.
ایدئولوژی همان آرمان بدون روش است و تبعیت بسیاری از روشنفکران دینی و اصلاح طلبان ایرانی از سیدجمال اسدآبادی نیز به همین سبب بود که آنان نیز آرمانخواهان بی روشی بیش نبودند.
به پرسش نخستین بازگردیم؛"بهار عربی" آیا همان آرمان سیدجمال است؟قیام مردم بر علیه دیکتاتورهایی چون بن علی،قذافی،مبارک،عبدالله صالح و بشار اسد آیا میوه ای بر شاخسار اندیشه ی سیدجمال است؟
پاسخ این است که اگرچه نمی توان از آرمان سید تحت عنوان مبارزه با استبداد و شجاعت عملی او چشم پوشید اما بصیرت نظری او کم مایه تر از آن بود که راهی به "بهار دموکراسی" بگشاید.و اینکه هنوز برای پاسخ به این پرسش که آیا "بهار عربی" لزوما "بهار دموکراسی" خواهد بود،زمان لازم است.
لب لباب آموزه های سید همان بود که میرزا رضا کرمانی آموخته بود؛اینکه با حذف ناصرالدین شاه،"بهار مظفری" از راه خواهد رسید. و این آموزه ای بود که در مصر نیز سالها بعد بوسیله خالد اسلامبولی بکار بسته شد تا با حذف سادات، "بهار مبارک" از راه رسد.
آری! دانش آموخته گان مکتب سیدجمال تنها هنرشان برداشتن تاج از سر شاهی و نهادن آن بر سر شاه دیگر بود.این است که باید امید داشت "بهار عربی" بر پایه های سست آموزه های نظری سیدجمال استوار نباشد
در 1981 وارد قاهره شد و آنجا بود که سید دیانت و سیاست را بیش از پیش درهم آمیخت تا از این نمد کلاهی برای تعالی ممالک اسلامی بدوزد.طلاب دینی الازهر از یک سو و سیاسیون آرمانخواه مصری از دیگر سو سید را احاطه کرده بودند تا در دامان او هم محمد عبده پرورش یابد و هم سعد زغلول.
روزگار سلطه انگلستان بر ممالکی که سید در آنها روزگار می گذراند سبب شده بود تا کینه و عداوت او نسبت به استعمارگر پیر بر کسی پوشیده نماند اما گوی افکار سید در چوگان روزگار،بازی را بدانجا کشاند که او در راه دفع استبداد،دست نیاز به استعمارگر پیر نیز دراز کرد !
سید درباره انگلستان می گفت: « ذلک الجحضر الذی لم یشبعه ابتلاع مأتی ملیون من الناس و لم یروه میاه الکنک والسندبل فغر فاه لیبتلع بقیّه العالم کله و یشرب میاه النیل و الجیحون».
یعنی: (انگلستان) آن کفتاری است که او را بلعیدن دویست میلیون مردم و آشامیدن رودخانه های سند و گنگ سیر نکرده است بلکه دهن باز کرده که باقی دنیا را بخورد و آبهای نیل و جیحون را نیز بیاشامد.
اما چندی بعد زمانی که سید با بی توجهی و بی مهری ناصرالدین شاه مواجه می شود،از همان "کفتار" اینگونه طلب یاری می کرد: " اگر دولت انگلستان در عمل به چوب زدن ها،دستگیری ها و صدمات و قتل بدون استنطاق و محاکمه و سرقت بدون دادخواهی،ایرادی نگیرد بلکه با پادشاه و رژیم او همراهی کند در این صورت کار ما تمام است و ما به هلاکت خواهیم رسید!"
او همچنین به ملکه انگلیس هشدار می دهد "البته اگر شما به ما ایرانی ها کمک ننمایید یا جرات اینکار را نداشته باشید دولت روس آماده این کار است...".
و " البته ملت ایران که نمی تواند شما را دشمن خود بداند بلکه دوست خود می پندارند،همین قدر منتظر است که اعتراضی از طرف شما ابراز بشود.این اعتراض برای شما ضرر مادی ندارد و در حقیقت اسباب خطر برای بانک و تجارت شما نخواهد داشت" !
او که اینگونه برای عزل ناصرالدین شاه از انگلستان مدد می جوید البته همان سید است که آن شاه قاجار را "ناپلئون عصر" می نامد و "افکار اصلاح طلبانه" او را می ستاید!
سید در ایران برای عزل ناصر الدین شاه ، شیرین کاری های دیگری نیز انجام می دهد.او که اصلاحات را در دیگر ممالک نیز از درباران شاهان دنبال کرده و البته به فرجامی جز تنبیه و تبعید نرسیده بود،یگانه راه صلاح و فلاح ایران را حذف ناصرالدین شاه می دانست.
در اینباره ذکر این مطلب بسیار حائز اهمیت است که اسدآبادی اگرچه در وادی نظر،نظام حکومتی در ایران را دچار معایب بنیادین می دانست اما در عرصه "عمل" حاصل آن نظریه پردازی جز گلوله میرزا رضای کرمانی نمی توانست باشد.
او می گفت"همه مساحت خاک فرانسه به قدر یک سوم ایران نیست.علت اینکه قریب چهل میلیون نفوس در خاک مزبور بوده و پانصد کرور تومان از آن قطعه کوچک به جمهوریت عاید می شود و ایران با همه وسعت خاک،صاحب هشت میلیون نفوس و دارای هفت کرور تومان درآمد هم نیست،چه چیز است؟غیر از آنکه در فرانسه عدل و مساوات و اخوت و آزادی و قانون هست و در ایران نیست،جهتی دارد؟"
و سید می پنداشت که با حذف شاه "عدل و مساوات و اخوت و آزادی و قانون" جذب ایران خواهد شد.این خیال سید به تمامی در سخنان مرید او پس از ترور ناصرالدین شاه هویداست.آنجا که میرزا رضا می گوید«به تواریخ فرنگ نگاه کنید،برای اجرای مقاصد بزرگ تا خونریزی ها نشده است،مقصود به عمل نیامده است...این تخم را من آبیاری کرده ام و سبز شد.همه در خواب بودند و بیدار شدند.یک درخت خشک بی ثمری را که زیرش همه قسم حیوانات موذی درنده جمع شده بودند،از بیخ برانداختم و آن جانورها را متفرق کردم.حالا از پهلوی آن درخت یک جوانه بالا زده است مثل ناصرالدین شاه،سبز و خرم و شاداب؛امید همه قسم ثمر می رود».
گفتیم که حکایت اصلاح طلبی سید شنیدنی ست،اما در ادامه فقره پیشین شنیدنی تر آنکه ادوارد براون زمانی که به ملاقات سید در خانه ملکم خان در لندن می رود نقل می کند «من از وضعیت ایران جویا شدم و وی تا آنجا که درخاطر دارم پاسخ داد که تا شش هفت تن گردن زده نشوند امید هیچگونه اصلاحی نمی توان داشت و افزود که اولین فرد ناصرالدین شاه و دومی باید امین السلطان باشد».
خواسته ی سید به اجابت رسید و هر دو به قتل رسیدند تا خونشان از جوی نظریه پردازی سید به سوی باتلاق اصلاح طلبی ایرانی روانه شود.
او در حالی دیانت را به سیاست آمیخته بود که منتهای آرمان او در دیانت در چاه رفتن با ریسمان پوسیده پروتستانتیسم اسلامی و در سیاست تنها فریاد و فغان از جور شاهان و آرزوی قتل آنان بود.
سیدجمال را می بایست پدر ایدئولوژی زده گان ایرانی دانست.جماعتی که آرمانی در نظر دارند و دیگران را به سوی آن فرا می خوانند اما در طی این طریق،انبانشان از "روش" تهی ست.
ایدئولوژی همان آرمان بدون روش است و تبعیت بسیاری از روشنفکران دینی و اصلاح طلبان ایرانی از سیدجمال اسدآبادی نیز به همین سبب بود که آنان نیز آرمانخواهان بی روشی بیش نبودند.
به پرسش نخستین بازگردیم؛"بهار عربی" آیا همان آرمان سیدجمال است؟قیام مردم بر علیه دیکتاتورهایی چون بن علی،قذافی،مبارک،عبدالله صالح و بشار اسد آیا میوه ای بر شاخسار اندیشه ی سیدجمال است؟
پاسخ این است که اگرچه نمی توان از آرمان سید تحت عنوان مبارزه با استبداد و شجاعت عملی او چشم پوشید اما بصیرت نظری او کم مایه تر از آن بود که راهی به "بهار دموکراسی" بگشاید.و اینکه هنوز برای پاسخ به این پرسش که آیا "بهار عربی" لزوما "بهار دموکراسی" خواهد بود،زمان لازم است.
لب لباب آموزه های سید همان بود که میرزا رضا کرمانی آموخته بود؛اینکه با حذف ناصرالدین شاه،"بهار مظفری" از راه خواهد رسید. و این آموزه ای بود که در مصر نیز سالها بعد بوسیله خالد اسلامبولی بکار بسته شد تا با حذف سادات، "بهار مبارک" از راه رسد.
آری! دانش آموخته گان مکتب سیدجمال تنها هنرشان برداشتن تاج از سر شاهی و نهادن آن بر سر شاه دیگر بود.این است که باید امید داشت "بهار عربی" بر پایه های سست آموزه های نظری سیدجمال استوار نباشد
+ نوشته شده در پنجشنبه پانزدهم فروردین ۱۳۹۲ ساعت 1:35 توسط پیام سلماس
|