کاش می شد زندگی را ساز کرد 

با نوای عاشقان آغاز کرد

کاش می شد از شقایق ها سرود

از دل بی کینه ی دریا سرود

کاش می شد یک روز عقده ها وا می شدند

غصه ها پیوسته رویا می شدند

کاش می شد دفتری از جان نوشت 

از نوا و نغمه و باران نوشت

.........

ندگی چیدن سیب است باید چید و رفت

زندگی تکرار پاییز است باید دید و رفت

زندگی رودیست جاری

هرکه آمد شادمان کوزه ای پر کرد و رفت

قاصدک این کولی خانه به دوش روزگار

کوچه گردی های خود را زندگی نامید و رفت