دلیل تعدد نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری چیست؟
چراکه اگر ماجرا بر این نهج بود که ایرانیان باید از میراث کهن تاریخی خود در زمینه حکومت مداری سود می جستند؛لاجرم راهی جز سلطه ی پادشاه مستبد در روزگار حاضر نبود.اما دموکراسی نیز مانند بسیاری دیگر از دستاوردهای مدرن بشری هنوز به تمامی با اندیشه ایرانی درهم نیامیخته است.مراد از این سخن آن نیست که از لحاظ مختصات اندیشه میزبان در مواجه با اندیشه ای نوین بعنوان اندیشه میهمان چشم بپوشیم. یا به دیگر بیان اینکه ؛ لزوما درپی برقراری همان نوع دموکراسی در دیار خود باشیم که با پشتوانه های سترگ فکری و تاریخی در دیگر ممالک همراه بوده است.اما از این نکته نیز نباید چشم پوشید که در این زمینه همچنین نمی توان "یومن ببعض و یکفر ببعض" عمل کرد و و با قبض و بسط بدون دارای پشتوانه های نظری و تنها به دلیل سواری گرفتن از اسب قدرت،در نهایت کاریکاتوری از دموکراسی را در جامعه ترسیم کرد.
این روزها هر کدام از نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری خود را متعلق به یک "جناح" و "جبهه" می دانند و عده ای دیگر نیز با کمال افتخار خود را "مستقل" معرفی می کنند؛بی آنکه بدانند "در عالم سیاست مستقل بودن یعنی چرخ پنجم درشکه بودن".
حال انکه بسیاری از این جناح ها و جبهه ها یا در آستانه برگزاری انتخابات شکل گرفته اند و یا اینکه حتی به اندازه خانواده موسسان آن جناح و جبهه نیز "عضو" ندارند!
نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری از این مسئله گرازانند که خود را متعلق به حزبی معرفی کنند که دارای برنامه ها و خط مشی مشخص و اعضای شناخته شده باشد.
البته اگرچه در جغرافیای سیاسی ایران "همچنین حزبی خدا هم نافرید"،اما همین مسئله که این افراد از "حزب و حزب بازی"(به تعبیر یکی از این نامزدها) گریزان هستند،خود نشان می دهد که این در بر کدام پاشنه می چرخد.
آن نگرشی در کشور که رقابتهای انتخاباتی در کشورهای غربی را به دلیل کمبود نامزدهای شناخته شده و موثر،دور از دموکراسی می داند،این درس را از مکتب دموکراسی نیاموخته است که این کمبود نامزدها به دلیل وجود پربرکت احزاب می باشد که نقش غربال را در عرصه سیاسی آن کشورها برعهده دارند.
در نظر داشته باشید تعدد نامزدها را در انتخابات ریاست جمهوری یازدهم در کشور ما و این نکته را که اکثریت این نامزدها متعلق به جریان اصولگرا می باشند. آیا اگر اصولگرایان با اینهمه عده و عـُده در این سالها قادر به تاسیس یک حزب کارآمد بودند،در این دوران نمی توانستند رقابت این تعداد از نامزدها را در درون همان حزب مدیریت کنند؟ و در نهایت یک کاندید را با اجماع نظریات راهی میدان نهایی رقابتهای انتخاباتی کنند؟
بی شک در آن صورت این نامزد نهایی در اختیار دارنده ی حاصل جمع تمامی آرا هوادارن این حزب در کشور بود و پیروزی و شکست او نیز به معنی پیروزی و شکست آن حزب و میزان اثرگذاری و مقبولیت آن در میان افراد جامعه بود.
این مسئله در سیوی دیگر ماجرا یعنی در میان جریان اصلاح طلبی نیز بر همین نهج وجود دارد.
در آنجا نیز در فقدان اینچنین رویکردی بود که در سال 1384 شکست مصطفی معین در نهایت از جانب اصلاح طلبان بعنوان شکت این جریان در آن انتخابات پذیرفته نشد. البته در آن انتخابات دیگر بهانه ی تقلب در انتخابات هم دستاویز اصلاح طلبان نبود،چراکه مجری آن انتخابات خود ِ آنها بودند.
اما از آنجا که جریان اصلاح طلب طی 8سال حضور در قدرت نتوانسته بود یک حزب کارآمد و مبتنی بر "مشارکت" های مردمی تاسیس نماید و سرانجام نامزد نهایی را بعنوان حاصل جمع آرا هواداران و اجماع نظر متفکران و موسسان آن حزب راهی میدان رقابت نهایی انتخابات ریاست جمهوری نماید،پس ؛ حضور مصطفی معین به نام اصلاح طلبان بود اما شکست او به کام آنها نبود!
و امروز نیز در اردوگاه اصولگرایان این مسئله به نوعی دیگر در حال شکلگیری است. انشقاقی که به دلیل وجود محمود احمدی نژاد در سد اصولگرایان ایجاد شده است، بر خلاف نظر عده ای ، جریان اصولگرایی را به دو جبهه ی "با احمدی نژاد" و "بر احمدی نژاد" تبدیل نکرده است.
این انشقاق در جدار این سد بسیار فراتر از این مسائل است. سرشت قدرت و رقابتهای سیاسی از یک سو و عدم وجود احزاب بعنوان ؛ "رکن رکین روشمندی دموکراسی" در کشور از دیگر سو،سبب شده است که از هرجای سد اصوگرایان قطره ای خارج شود و خود را بعنوان نامزد انتخابات ریاست جمهوری معرفی نماید.
این روزها صاحبان آن نگرشی که کمبود نامزدها در رقابتهای انتخاباتی کشورهای غربی را بعنوان شاهد "نبود دموکراسی" معرفی می کردند،با رفتار خود شهادت می دهند که هیچ خواسته و آرزویی جز کاهش نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری یازدهم ندارند.
این کاهش نیز اگر توسط غربال "شورای نگهبان" انجام پذیرد،معنایی جز هزینه های فراوان برای نظام نخواهد داشت.در حالی که این غربال در صورت وجود " بهترین دموکراسی عالم" از طریق "احزاب" انجام می گرفت،نه "شورای نگهبان" و ...
این روزها هر کدام از نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری خود را متعلق به یک "جناح" و "جبهه" می دانند و عده ای دیگر نیز با کمال افتخار خود را "مستقل" معرفی می کنند؛بی آنکه بدانند "در عالم سیاست مستقل بودن یعنی چرخ پنجم درشکه بودن".
حال انکه بسیاری از این جناح ها و جبهه ها یا در آستانه برگزاری انتخابات شکل گرفته اند و یا اینکه حتی به اندازه خانواده موسسان آن جناح و جبهه نیز "عضو" ندارند!
نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری از این مسئله گرازانند که خود را متعلق به حزبی معرفی کنند که دارای برنامه ها و خط مشی مشخص و اعضای شناخته شده باشد.
البته اگرچه در جغرافیای سیاسی ایران "همچنین حزبی خدا هم نافرید"،اما همین مسئله که این افراد از "حزب و حزب بازی"(به تعبیر یکی از این نامزدها) گریزان هستند،خود نشان می دهد که این در بر کدام پاشنه می چرخد.
آن نگرشی در کشور که رقابتهای انتخاباتی در کشورهای غربی را به دلیل کمبود نامزدهای شناخته شده و موثر،دور از دموکراسی می داند،این درس را از مکتب دموکراسی نیاموخته است که این کمبود نامزدها به دلیل وجود پربرکت احزاب می باشد که نقش غربال را در عرصه سیاسی آن کشورها برعهده دارند.
در نظر داشته باشید تعدد نامزدها را در انتخابات ریاست جمهوری یازدهم در کشور ما و این نکته را که اکثریت این نامزدها متعلق به جریان اصولگرا می باشند. آیا اگر اصولگرایان با اینهمه عده و عـُده در این سالها قادر به تاسیس یک حزب کارآمد بودند،در این دوران نمی توانستند رقابت این تعداد از نامزدها را در درون همان حزب مدیریت کنند؟ و در نهایت یک کاندید را با اجماع نظریات راهی میدان نهایی رقابتهای انتخاباتی کنند؟
بی شک در آن صورت این نامزد نهایی در اختیار دارنده ی حاصل جمع تمامی آرا هوادارن این حزب در کشور بود و پیروزی و شکست او نیز به معنی پیروزی و شکست آن حزب و میزان اثرگذاری و مقبولیت آن در میان افراد جامعه بود.
این مسئله در سیوی دیگر ماجرا یعنی در میان جریان اصلاح طلبی نیز بر همین نهج وجود دارد.
در آنجا نیز در فقدان اینچنین رویکردی بود که در سال 1384 شکست مصطفی معین در نهایت از جانب اصلاح طلبان بعنوان شکت این جریان در آن انتخابات پذیرفته نشد. البته در آن انتخابات دیگر بهانه ی تقلب در انتخابات هم دستاویز اصلاح طلبان نبود،چراکه مجری آن انتخابات خود ِ آنها بودند.
اما از آنجا که جریان اصلاح طلب طی 8سال حضور در قدرت نتوانسته بود یک حزب کارآمد و مبتنی بر "مشارکت" های مردمی تاسیس نماید و سرانجام نامزد نهایی را بعنوان حاصل جمع آرا هواداران و اجماع نظر متفکران و موسسان آن حزب راهی میدان رقابت نهایی انتخابات ریاست جمهوری نماید،پس ؛ حضور مصطفی معین به نام اصلاح طلبان بود اما شکست او به کام آنها نبود!
و امروز نیز در اردوگاه اصولگرایان این مسئله به نوعی دیگر در حال شکلگیری است. انشقاقی که به دلیل وجود محمود احمدی نژاد در سد اصولگرایان ایجاد شده است، بر خلاف نظر عده ای ، جریان اصولگرایی را به دو جبهه ی "با احمدی نژاد" و "بر احمدی نژاد" تبدیل نکرده است.
این انشقاق در جدار این سد بسیار فراتر از این مسائل است. سرشت قدرت و رقابتهای سیاسی از یک سو و عدم وجود احزاب بعنوان ؛ "رکن رکین روشمندی دموکراسی" در کشور از دیگر سو،سبب شده است که از هرجای سد اصوگرایان قطره ای خارج شود و خود را بعنوان نامزد انتخابات ریاست جمهوری معرفی نماید.
این روزها صاحبان آن نگرشی که کمبود نامزدها در رقابتهای انتخاباتی کشورهای غربی را بعنوان شاهد "نبود دموکراسی" معرفی می کردند،با رفتار خود شهادت می دهند که هیچ خواسته و آرزویی جز کاهش نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری یازدهم ندارند.
این کاهش نیز اگر توسط غربال "شورای نگهبان" انجام پذیرد،معنایی جز هزینه های فراوان برای نظام نخواهد داشت.در حالی که این غربال در صورت وجود " بهترین دموکراسی عالم" از طریق "احزاب" انجام می گرفت،نه "شورای نگهبان" و ...
+ نوشته شده در یکشنبه هشتم اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 21:32 توسط پیام سلماس
|