قنوت عید فطر

وبلاگ ندای سلماس نوشت :
اللّهُمَّ اَهْلَ الکِبْریاءِ وَالعَظَمَةِ ، وَاَهْلَ الْجُودِ وَالْجَبَرُوتِ ، وَاَهْلَ العَفْوِ وَالرَّحْمَةِ ، وَاَهْلَ التَّقْوَى وَالمَغْفِرَةِ ، ...
« هیچ حاکمی بر مردم حکومت نکرد جز آنکه مردم لایق آن حکومت بودند».
پيامبر كه نداي اسلام آورد، اولين بود كه ايمان آورد و ذولفقار رسول شد. دعوت نبي كه از بيت فراتر آمد و چون گفت؛ « آيا كسي هست كه مرا ياري كند...» و دست علي بود كه بالا رفت.بعد...« عشق بازي كه هم آغوش خطر... خفت در خوابگاه پيغمبر».... يار و مشاور رسول اكرم بود در مدينه النبي. در نبردها پهلوان بود... غزوه خندق و ميدان جنگ... دشمن را ببين... او خدو انداخت بر روي علي... و علي از اوج جهاد تا خشم جان پايين نيامد.... و خيبر كه كتيبه ي شجاعت و ايثار علي است... پيامبر اسلام در پي آخرين حج به سوي معبود شتافت... هنوز جوهر منشور غديرخم خشك نشده بود كه علي مظلوم واقع شد اما گفت من مادر اين كودك نيستم تا دايه ببرد اما طفل آسيب نبيند... او خانه نشيني پيشه كرد و دم بر نياورد و نخواست خود را بر مردم تحميل كند، چرا كه معتقد بود؛ « هیچ حاکمی بر مردم حکومت نکرد جز آنکه مردم لایق آن حکومت بودند». ابوبکر... عمر... عثمان... بعد مردم به علي رجوع كردند و علي حكومت را پذيرفت....لولا حضور الحاضر...گفت: « اگر نتوانم حقّی را احقاق کنم، حکومت برای من به اندازه آب بینی بز هم ارزش ندارد»...حكومت داري علي سراسر الگوست... با دوستان مروت با دشمنان مدارا... شعار عدالت نداد... عدالت ورزي كرد.... به زودي خيلي ها با علي زوايه پيدا كردند... جمل، صفين و نهروان... آب را بر معاويه نبست... هم او كه آب را بر سپاه علي بسته بود... بر خوارج نتاخت تا آن گاه كه عليه حكومت و جامعه شمشير برداشتند. در جامعه اي كه علي حكومت مي كرد... بيان در منشور علي آزاد بود و مي فرمود: « اگر کسی در جامعهای نتواند بدون دغدغه سئوال خود را طرح کند، این را باید نشانۀ مرگ آن جامعه دانست». جوانمرد بود... جوانمرد... لا فتي الا علي.... آزاده بود... و حسين (ع) درس آموخته اين مكتب بود...و عاشورا چشمه اي از مكتب علي بود... عاشورا...كربلا... كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا...مولايمان علي در نامه اش به مالك تصريح مي كند كه؛ « بايد كه محبوبترين كارها در نزد تو، كارهايى باشد كه با ميانه روى سازگارتر بود...». بله خوارج همان افراطيوني بودند كه در جنگ صفين فريب روباه تاريخ را خوردند... ابتدا علي را بر پذيرش حكميت وادار كردند و سپس بر او شوريدند و شدند خوارج. حتي پيشاني شان مُهري از مُهر داشت اما راه انحراف پيش گرفتند... ابن ملجم يكي از همين ها بود... ببين كارشان تا كجا رسيد كه شمشير بر قامت علي كشيدند...
بجز از علي كه گويد به پسر كه قاتل من چو اسير توست اكنون به اسير كن مدارا
علي (ع) همواره درس بود. همواره راهنما بود و هست و خواهد بود...